فرشته کوچول ما
سلام فرشته کوچولو
من نسیمم قراره اگه خدا بخواد بشم مامانت ...
دوم فروردین فهمیدم که انگار خدا یه فرشته دیگه مهمون دلم کرده ذوق کردم اما به کسی نگفتم چون باید مطمئن میشدم ذوقم فقط با بابای مهربون قسمت شد ...
هفته دوم عید رفتیم مسافرت ولی تو فرشته کوچولو قبل رفتن یه تلنگر به من زدی و تو کل سفر عذا ب ودرد داشتم ....
مثانه ام عفونت کرد و دردش منو از پا در می اورد ولی لب به اعتراض باز نکردم چون میدونستم فرشته کوچولو اومدنش ناز داره ...
بعد از سفر اومدم ویه ازمایش خون دادم گفت جواب ظهر اماده میشه ظهر با بابایی مهربون رفتیم ازمایشگاه من تو ماشین نشستم و بابایی رفت جوابو گرفت اورد بازش که کردم دیدم اره حدسم درست بود ...
بتا 300
بلهههه این یعنی اینکه تو فرشته ناز تو دلمی ومن میزبان پاک ترین موجود از موجودات خدام ...
همون جا چشام پر اشک شد بابایی داشت میخندید ...
من تو دلم داشتم صلوات میفرستادم وبرا همه اونایی که منتظرن دعا میکردم ....
تا اینکه تصمیم گرفتم یه وبلاگ برات بسازم تا بنویسم هرچی که داره اتفاق می افته ...
فرشته مهربونم محکم بچسب به دلم تا اول اذر بمون اونجا برا همه اونایی که نی نی میخوان هم دعا کن ....