ارومم ....
سلام کبوتر من...
چهل روز گذشت ..چهل روز از رفتن تو از کنده شدنت از دلم گذشت ...
من کم کم اروم شدم و به رضای خدا راضی ام ...
خودم و راضی کردم که اومدنت خواست خدا نبوده هرچند ما خواستیمت....
یا شاید به قول بابایی خدا میخواسته ما هم یه کلید در بهشت داشته باشیم ...
اخه میگن خدا برا اونایی که دوستشون داره یه امتحان این مدلی داره ...
میگن وقتی قلب جنین شروع به تپش میکنه حس خدایی گرفته ... و وقتی سقط میشه
میشه یکی از کبوتر سفید های بهشت...
که روز قیامت جلو در بهشت وایمیسته بهش میگن داخل شو اما اون داخل بهشت نمیشه وبه خدا میگه تا پدر مادرم نیان داخل بهشتت نمیشم...
و خدای مهربون به واسطه خواسته اون کبوتر بهشتی پدر ومادر اونو وارد بهشت میکنه ...
چقدر خوبه خدای ما ..
حالا من ارومم با این روایات...
و انشا الله منتظرم تا سر یه فرصت مناسب دوباره تو رو از خدا بخوام .......................
ووییییییییییی یعنی کدومشون تویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟